وقتی سال ۷۵ اثاث کشی کردیم به خونه ی تازه ای که همه عاشقش بودن چون یه حیاط بزرگ داشت؛
آقای پدر برای هر کدوممون یه درخت کاشت.
من یه بوته رز صورتی داشتم
یکی یه درخت موی پر تاب
یکیمون یه بوته یاس
یکی درخت گلابی به نامش بود
و اونی که از همه خوشبخت تر بود درخت آلبالو
از اون درختا حالا هیچی نمونده. آدماش سالی یکبار شاید همو ببینین.
اما خاطره ی درخت آلبالو و میوه های داغش تو ظهر تابستون
از ذهن هیچ کدوم از آدمای اون خونه نرفت که نرفت.
به یاد درخت آلبالوی خونه ی کودکی
و آلبالو چیدنای ظهر تابستون
[به دلیل تفاوت تنظیمات رنگی در صفحه نمایش های مختلف،ممکنه رنگ ها در تصاویر محصول درصدی با اصل کالا اختلاف داشته باشن.]
دیدگاهها
حذف فیلترهاهیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.